کتاب خزان خودکامه اثر گابریل گارسیا مارکز ترجمه اسدالله امرایی انتشارات ثالث
درباره کتاب خزان خودکامه:
کتاب خزان خودکامه نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز و ترجمۀ اسدالله امرایی است. نشر ثالث این کتاب را روانۀ بازار کرد. این اثر، هجونامهای تلخ از زندگی دیکتاتورهای آمریکای جنوبی است.
کتاب حاضر، دربارۀ ژنرال پیری است که بین ۱۰۷ و ۲۳۲ سال دارد. او که پنجهزار بچۀ نامشروع به دنیا آورد، دیکتاتوری شکاک و هذیانگوست و بر کشور استوایی کوچکی در منطقۀ کارائیب فرمان میراند. تصویر این مرد، همهجا هست؛ مانند معاصران واقعیاش، مادری زحمتکش دارد. این مادر، پرندهفروش دشتهای بیحاصل است. مرغان فرتوت و وارفتهاش را با قلممو رنگ میکند. و در بازار میفروشد. وقتی میمیرد، پسرش او را به طور مضحکی تا مقام قدیسان بالا میبرد.
یگانههمسر قانونی این دیکتاتور، راهبۀ سابقی است که ترک صومعه کرده است. او در بازار روز دزدی میکند و سرانجام یکروز در بازار ترهبار به چنگ شصت سگ خشمگین میافتد که او را به همراه پسر کوچکش میدرند.
این رمان، هجونامهای تلخ از زندگی دیکتاتورهای آمریکای جنوبی است؛ سبک نگارشی خاصی دارد؛ با همۀ آثار قبلی گارسیا مارکز تفاوت دارد؛ متن بدون جدا کردن پاراگرافها از هم و تقریباً بدون فواصل لازم دنبال میشود؛ جملههای طولانی گاه تا یک فصل، فقط با ویرگول از هم جدا شدهاند؛ در نقطهگذاری از نقطه به حد امساک و ویرگول به حد افراط استفاده شد.
تغییر راوی، تغییر زاویه دید و نوع روایت، در این کتاب، به جذابیت کار افزوده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خزان خودکامه
مادر دیکتاتور مرده است، جنازه را به کم شناخته شدهترین گوشههای مملکت بردند تا کسی از امتیاز بزرگداشت خاطره او بیبهره نماند. آن را با نوارهای ویژه به اهتزاز در آوردن نوارهای سیاه رنگ به ایستگاههای قطار بر روی دشتهای بلند بردند و آن جا با همان موسیقی غمناک و با همان جمعیت غم انگیز استقبال شد که در روزهای شکوهمند دیگر آمده یودند تا با زمامدار پنهان در فضای نیمه تاریک کالسکه ریاست جمهوری ملاقات کنند. جسد را در صومعه خواهران نیکوکار به نمایش گذاشتند که در آن، زن پرنده فروش آوارهای با دشواری، پسری بدون پدر به دنیا آورده بود که پادشاه شد…
همچنان که آرایشها پاک میشدند و هم چنان که پارافین در گرما ذوب میشد و پوست چروک بر میداشت، جسد را در جلسههای پنهانی بازسازی میکردند. در طول دوره باران، کپکها را از روی پلکهای او کنار میزدند. خیاطهای خانم ارتش، لباس خاک سپاریاش را مرتب نگه میداشتند؛ انگار همین دیروز پوشیده شده. تاج گلهای نارنج را در وضع خوش آیندی نگه میداشتند و نیز نقاب توری عروسی را که او هرگز در طول زندگیش نداشته بود: «تا هیچ کس جرأت نکند در این فاحشه خانه مجیز گوها تکرار کند که تو با عکس خودت فرق داشتی، ننه جان! تا کسی از یاد نبرد چه کسی است که تا پایان روزگار، حتی در تهی دستترین آبادیها، بر توده شنهای کناره جنگل فرمان میراند.»…
کتاب فوق توسط انتشارات ثالث چاپ گردیده است و در فروشگاه اینترنتی کتاب رنگی عرضه میگردد.
موضوع کتاب : عمومی، ادبیات, ادبیات داستانی, رمان خارجی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.