وبلاگ

چرا کتاب نمی خوانیم ؟

چرا کتاب نمی خوانیم ؟ توجه كمتر به كتاب و كتابخواني با وجود عطش بالاي تحصيل و مدرك گرايي در كشور چالشي است كه هنوز راهكاري براي آن نیست

چرا كتاب نمی خوانيم ؟

تیم کتاب رنگی در این مقاله سعی به پاسخ به سوال چرا کتاب نمی خوانیم ؟ را دارد.

توجه كمتر به كتاب و كتابخواني با وجود عطش بالاي تحصيل و مدرك گرايي در كشور چالشي است كه هنوز راهكاري براي آن وجود ندارد.

به گزارش جهان نيوز به نقل از باشگاه خبرنگاران، آمار و ارقام متفاوتي از سرانه مطالعه در كشور و نگراني بابت ناديده گرفتن كتاب و كتابخواني مطرح مي شود و اين دغدغه هر ساله در هفته ويژه اين موضوع بيشتر خودش را نشان مي دهد؛
در گزارش رصدي فرهنگ رفتاري خانواده ايراني در سال 1396 بر اساس طرح آمارگيري از فرهنگ رفتاري خانوار مركز آمار ايران كه سال ٩٧ توسط دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي منتشر شد، نشان داده شده است كه حدود 58 درصد افراد 15 ساله و بيشتر باسواد ( معادل ٣٠ ميليون و ٧٨6 هزار و ٧٢6 نفر) طي سال قبل از آمارگيري، مطالعه كتاب غيردرسي داشته اند.

 

سرانه مطالعه:

كتاب غيردرسي افراد 15 ساله و بيشتر، 7 ساعت و 41 دقيقه در ماه بوده و از اين ميزان سرانه ماهانه مطالعه قرآن و ادعيه، 3 ساعت و 7 دقيقه برآورده شده است.

با اين وجود، نگراني بابت كتاب نخواندن همچنان وجود دارد و البته در حوزه كودكان و نوجوانان هم چند سالي است كه آموزش و پرورش با برگزاري جشنواره «دانايي توانايي» سعي بر ترويج فرهنگ كتابخواني دارد هرچند هنوز هم تا رسيدن به مقصد فاصله بسياري است؛ در گفت وگويي با محمد فقيري مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه تعليم و تربيت علت موضوع چرا کتاب نمی خوانیم را بررسي كرديم كه در ادامه مشروح آن آمده است.

تعريف علمي خواندن چيست؟

مدرس دانشگاه: خواندن يعني دريافت و پرداخت؛
اين فرايند را كُدگذاريهم مي نامند كه طي دو فرايند رمزگشايي و رمزگرداني اتفاق مي افتد؛
اولي به دريافت و دومي به پرداخت مي پردازد.

وقتي كه مي خوانيم اطلاعات جديد را با اطلاعات قديم در ذهن تركيب مي كنيم
و به اصطلاح استنباط اتفاق مي افتد؛ اين همان فرايند تفكراست كه در جريان خواندن و ارتباط ما با پديده هاي جهان اتفاق مي افتد.

آيا خواندن و به تبع آن تفكر تنها با كلمات اتفاق مي افتد؟

مدرس دانشگاه: تفكر اساسا زباني است و با كلمات و اعداد اتفاق مي افتد. در مواردي نيز با تصاوير ثابت و متحرك نيز رخ مي دهد، اما در هنگام استنباط، بيشتر به كلمات و مفاهيم (دال و مدلول) تبديل مي شود.

انسان ها با تصوير و رؤيا نمي توانند فكر كنند؟

مدرس دانشگاه: تصوير و رؤيا سرعت بيشتر از پردازش كلمات و جملات دارد به همين دليل تخيل از تفكر آسان تر است،
اما تخيل ممكن است از مرز واقعيت بگذرد و حتي به تخيل انفعالي تبديل شود
و حتي به شبه توهم و توهم بينجامد و چيزي شبيه ماليخوليا شود.
تفكر مي تواند قسمتي تصويري باشد تا جائيكه به تخيل هنري محدود شود،
اما وقتي كه واقعيت گريز شود به دنياي تخيل پا مي گذاريم.

مرز تفكر و توهم را چگونه مي توان نشان داد؟

مدرس دانشگاه: تفكر با كلمه و جمله اتفاق مي افتد و توهم با خيال و وهم.
مي توان پيوستاري ترسيم كرد كه يك سر آن تفكر باشد و سر ديگر آن توهم.
توصيف و البته توصيف عيني مي تواند معياري براي تفكر باشد
يعني هر كسي كه بتواند عيني تر توصيف كند و به جزئيات بپردازد، از قدرت تفكر بيشتري برخوردار است.

چگونه مي توان تفكر را تقويت كرد؟

مدرس دانشگاه: با مشاهده كردن و بعد نوشتن و خواندن.
اول بايد حواس پنجگانه را تقويت و دقيق مشاهده كنيم تا بتوانيم جزئي توصيف كنيم؛
بعد تند بخوانيم و زياد؛ كساني كه تند مي خوانند؛ سريع تر كُدگذاري مي كنند و 53 درصد متن يا پديده را كشف مي كنند
همچنين براي تفكر بايد نوشت و به ويژه توصيفي نوشت.

توصيف معيار اساسي تفكر دقيق و شفاف است. راه ديگر براي تقويت تفكر، برانگيختن كنجكاوي است؛
هر چه بتوانيم هسته اكومبنس (Accumbense Nucleus) مغز را كه مركز كنجكاوي است،
بيشتر تحريك كنيم، ميل به تفكر و خواندن و نوشتن در ما بيشتر مي شود و اين فرايند با كشف و كُدگذاري سريع و عناصر هنري ايجاد مي شود.

چگونه مي توان نسل اكنون و آينده را به خواندن ترغيب كرد؟

باید این سوال در جامعه و عموم مردم تبدیل به یک چالش حیاتی شود که چرا کتاب نمی خوانیم ؟

مدرس دانشگاه: خواندن داستان و رمان مي تواند اولين عنصر ترغيب كننده باشد؛
داستان چه كوتاه و چه بلند و انواع آن از جمله سفرنامه، نمايشنامه و … ذهن را بيشتر تحريك مي كند
زيراكه عنصر اصلي داستان آشنايي زدايي است كه با ذهن بازي مي كند؛
به همين دليل ما از خواندن انواع داستان لذت مي بريم.
از طرفي ديگر، داستان پر از تجربه هاي گرانبها، رويداد هاي مهيج و رخداد هاي واقعي است
كه مي تواند براي ما كنجكاوي ايجاد كند؛
همينطور داستان خواني و داستان گويي مي تواند به كشف و كنجكاوي بينجامد.

روند مهارت خواندن را از گذشته تا به حال چگونه تحليل مي كنيد؟

مدرس دانشگاه: روند گسترش مطالعه و خواندن در ايران در 100 سال گذشته موفق نبوده است و بيشتر حجم گرايي، حافظه محوري و كميت گرايي مد نظر بوده است. ما نقشه اي علمي براي گسترش مهارت خواندن و نوشتن نداشته ايم. كتاب هاي درسي ما اكثراً داراي سبكي مكانيكي و خبري است و از رويكرد روايي و داستاني در آن كمتر استفاده شده است.

براي تقويت هوش زباني و روايي در كشور برنامه نظام مندي وجود ندارد و نداشته است و اساساً نمي دانيم ذخيره واژگاني بچه هاي ما در سنين مختلف بايد چقدر باشد و چگونه مي توان آن را افزايش داد.

متأسفانه نتوانسته ايم برنامه اي براي گسترش و افزايش خواندن تدوين كنيم و آموزش و پرورش و آموزش عالي نتوانسته است با گرايش كميت محوري خود اين دو مهارت را در ما نهادينه كند. از اينرو كتاب هاي درسي سخت، نظام آموزشي ناكارآمد، فرهنگ شفاهي، عدم تمايل به تفكر و تأمل، عادت نداشتن به مشاهده و كنجكاوي باعث شده است ما تمايلي به خواندن نداشته باشيم.

ممكن است موانع خواندن را بيشتر تبيين كنيد؟

مدرس دانشگاه: برخي موانع فرهنگي از ديرباز وجود داشته است مثلاً ما تمايل زيادي به كشف و جستجوگري و پردازش فكري نداريم. فكر كردن براي ما مسأله نيست و بيشتر اهل شهوديم تا مشاهده و از تخيل بيشتر لذت مي بريم تا تأمل.

بعضي موانع مربوط به نظام آموزشي حجم گرا است؛ سواد را در انبار كردن داده ها و اطلاعات در ذهن مي پنداريم و به سطح دانش و درك و فهم بيشتر مي پردازيم و در نظام آموزشي حتي به سطوح بالاي تفكر چندان توجه اي نداريم همچنين متون و موضوعات درسي ما جذابيت نداشته و به آموزش نگاهي مكانيكي دارند.

موانع ديگر به مهارت هاي خواندن و مطالعه مربوط مي شود.
مثلاً بچه هاي ما با خواندن جهشي، چرخشي، زيگزاگي، افقي، عمودي و اريب (گوشه به گوشه) آشنايي ندارند؛
از طرفي ديگر حركات درنگي چشم روي واژه ها، حركات آونگي و پرشي آن باعث كندي حركت مطالعه مي شود
كه با تمرين مهارت مطالعه مي توان تا حدي آن ها را بر طرف كرد،
اما مانع اساسي نداشتن كنجكاوي است؛
ما از خواندن لذت نمي بريم و چيزي كشف نمي كنيم به همين دليل تمايلي به خواندن نداريم.

ميان خواندن و نوشتن چه رابطه اي وجود دارد؟

مدرس دانشگاه: اين دو مهارت جدانشدني هستند و هر يك موجب تقويت ديگري مي شود؛
درست است كه نوشتن ابتدا به مشاهده كردن وابسته است،
اما خواندن در آن تأثير زيادي دارد و از طرفي ديگر خود موجب مي شود بيشتر بخوانيم و فكر كنيم. نوشتن را فقط با تجربه كردن مي توان فهميد و متأسفانه امكان چنين تجربه اي در آموزش ما وجود ندارد.

از قديم موضوعات انشاء ما اين بود كه «فصل بهار را توصيف كنيد، تابستان را چگونه گذرانديد؟ و …».
با اين روند، هيچ وقت نتوانستيم لذت خواندن و نوشتن را تجربه كنيم و علت چرا کتاب نمی خوانیم را درک کنیم.

مشكلات فرهنگي آموزشي خواندن و نوشتن را بيشتر بسط دهيد.

مدرس دانشگاه: ما كلي گرا، تعالي گرا و كمال گرائيم؛ يا نمي نويسيم يا بايد شاهكار خلق كنيم.
در خواندن هم همين هستيم؛
فيلسوفانه مي خوانيم، فكر مي كنيم اگر تند بخوانم حق مطلب را ادا نكرده ايم، در حالي كه نظريات علمي مي گويند در تندخواني درك عميق تري به دست مي آوريم.

نه مي خوانيم و نه مي نويسيم و نظام آموزشي، خانواده و جامعه هيچكدام را به ما آموزش نداده است. حتي گوش نمي كنيم، تنها مي شنويم، ولي اگر منبري پيدا كنيم خيلي اهل حرف زدن هستيم. يعني آموزش و فرهنگ ما در اين زمينه ما را تربيت نكرده است.

مشكل ما تاريخي است و به فرهنگ شفاهي و شهودي بر مي گردد؛ تخيل و شهود براي ما شيرين تر از تفكر و مشاهده است. علوم تجربي در كشور و فرهنگ ما چندان قوي نبوده است به همين دليل مثلاً بيشتر توضيح مي دهيم تا اينكه بتوانيم توصيف كنيم.

چه راه هايي براي گسترش كتاب خواني پيشنهاد مي كنيد؟

مدرس دانشگاه: داستان و رمان بخوانيم، با مشاهده و تيز كردن حواس، كنجكاوي خود را زياد كنيم،
گفتگو كردن گوش دادن را تقويت كنيم و يك طرفه به حرف زدن ادامه ندهيم،
نظام ارزشيابي را تغيير دهيم و از كميت به كيفيت روي آوريم، آموزش را تنها كتاب درسي نپنداريم
و جايي براي مطالعه پيراموني باز كنيم، ذخيره واژگاني خود را افزايش دهيم
توصيف را به عنوان معيار مرز تفكر و تأمل با تخيل و توهم بيشتر بشناسيم و اصلاً به فكر شاهكار نباشيم؛
آغاز خلق شاهكار همين خواندن و نوشتن معمولي است

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *